شیخ ابوسعید را گفتند:
«فلان کس بر روی آب میرود.» گفت: «سهل است، بزغی و صعوه ای نیز برود».
گفتند :«فلان کس در هوا پرد.» گفت:«مگس و زغنهای نيز میپرد.»
گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می شود.» شیخ گفت:
«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه، به دل، از خدای غافل نباشد
:: موضوعات مرتبط:
جملات زیبا و پند ,
,
:: بازدید از این مطلب : 166
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7